کد مطلب:231603
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:161
احتجاج حضرت رضا در مجلس مأمون با رؤسای ادیان
3- حسن بن محمد نوفل هاشمی گوید هنگامی كه حضرت رضا سلام الله علیه نزد مأمون رسید، وی به فضل بن سهل فرمان داد كه رؤسای ادیان را مانند
[ صفحه 597]
جاثلیق نصاری، و رأس الجالوت و رؤسای صائبین و هربذ اكبر، و اصحاب زردشت و قسطاس رومی و متكلمین را جمع كند، تا وی سخنان آن ها را بشنود.
فضل بن سهل طبق فرمان مأمون همه رؤسا را جمع كرد، و سپس به مامون گفت آنها را در یك جا گرد آورده ام گفت همه آنها را در مجلس من حاضر كن، او نیز همه را در نزد او حاضر كرد و مامون از وی خوشش آمد و او را تحسین و تكریم نمود.
مامون گفت من شما را برای كار خیری در این جا جمع كرده ام، و دوست دارم با پسرعموی من كه تازه از مدینه وارد شده گفتگو كنید.
اینك فردا همه شما در این جا حاضر شوید، و از مجلس من تخلف نكنید.
گفتند ما گوش به فرمان تو هستیم هر چه اراده كنی انجام می دهیم، و فردا صبح در این جا گرد هم خواهیم بود.
حسین بن محمد نوفلی گفت ما در خدمت حضرت رضا علیه السلام بودیم كه ناگهان یاسر خادم وارد شد و گفت ای سید من امیرالمؤمنین مامون تو را سلام می رساند و می فرماید جانم فدایت باد، اكنون اصحاب مقالات و اهل ادیان و متكلمین در این جا اجتماع كرده اند، اگر میل دارید صبح فردا در این اجتماع شركت كنید، و اگر میل دارید ما خدمت شما خواهیم رسید.
حضرت رضا علیه السلام فرمود: سلام مرا به او برسانید و بگوئید ما از نیت شما مطلع شدیم و در وقت معینی در مجلس حاضر خواهیم شد، پس از اینكه یاسر رفت حضرت رضا علیه السلام متوجه ما شد و فرمود: ای نوفلی تو عراقی هستی و عراقی میانه رو هست، شما درباره ی این اجتماع چه نظری داری؟ و پسرعمت چه
[ صفحه 598]
كاری می خواهد انجام دهد.
گفتم: قربانت گردم وی در نظر دارد شما را بیازماید و علم و كمال شما را امتحان كند، و لیكن او فكر خوبی نكرده و در این باره شكست خواهد خورد.
فرمود: نظر او در این باب چیست؟
گفتم: اصحاب مقالات و اهل بدعت برخلاف علماء هستند كه هر چیزی را انكار نكنند، آنها نسبت به هر چیزی بدبین هستند و منكر بسیاری از معتقدات ما هستند.
اگر تو احتجاج كنی كه خداوند یكی است گویند دلیل وحدانیت او را بیان كن، و اگر بگوئی محمد (ص) رسول خدا می باشد باز گویند: رسالت او را ثابت كن، و بعد مغالطه و مجادله می كنند و خلط مبحث می نمایند، شما از آن ها حذر كنید.
حضرت رضا (ع) تبسم كرد و بعد فرمود: ای نوفلی آیا گمان می كنی كه آن ها برهان مرا رد كنند و مرا در محاورات از میدان بیرون نمایند.
گفت: به خداوند سوگند هرگز چنین گمانی درباره ی شما ندارم، و امیدوارم خداوند شما را بر آنها پیروزی دهد.
فرمود: ای نوفلی دوست داری بدانی كه مأمون در چه وقت پشیمان خواهد شد؟
گفتم: آری.
فرمود: هنگامی كه با اهل تورات و انجیل و زبور و صائبین و هرابذه احتجاج كنم و آنان را مجاب نمایم، در این هنگام مأمون خواهد فهمید كه كار درستی انجام
[ صفحه 599]
نداده و پشیمان خواهد شد.
هنگام صبح فضل بن سهل آمد و گفت: قربانت گردم پسرعمت در انتظار شما است، و همه در انتظار شما هستند، نظر شما در این باره چیست؟
فرمود: شما بروید ما هم بزودی در مجلس شما شركت خواهیم كرد، سپس وضوء گرفت و مقداری سویق میل فرمود و به ما نیز از آن خورانید، بعد بیرون شد و ما نیز با وی بیرون شدیم، تا در مجلس مأمون قرار گرفتیم.
مجلس بسیار با ابهت بود و همه بزرگان و فضلاء و رجال حاضر بودند.
هنگامی كه حضرت رضا علیه السلام وارد شد مأمون و محمد بن جعفر و بنی هاشم از جای خود برخاستند، و حضرت در كنار مأمون نشست، و لیكن مردم هم چنین در حال قیام بودند تا آنگاه كه مأمون اجازه داد هر كس در جای خود جلوس كند.
مأمون مدتی با آن جناب به گفتگو پرداخت، و سپس روی خود را به طرف جاثلیق كرد و گفت: این پسرعم من علی بن موسی بن جعفر است و از فرزندان فاطمه دختر پیغمبر ما و علی بن ابی طالب می باشد، اینك دوست دارم با وی گفتگو كنی و در صحبت خود طریق انصاف را مراعات كنی.
جاثلیق گفت: یا امیرالمؤمنین من چگونه با مردی احتجاج كنم كه وی با مردی و كتابی كه من آن ها را قبول ندارم محاجه می كند.